فراموش شدگان
بنام او که شهدا در قهقهه مستانه شان نزد او روزی می خوردند
"فتح خرمشهر فتح ارزش هاست"
بعضی وقتها ممکن روزمَرّگی خیلی چیزها رو از یاد آدم ببره،
چیزهایی که اصلا نباید از یادمون بره، چیزهایی که زندگی ما بهشون بسته هست،
ولی کارهای روزانه ما، پول درآوردنهای ما، حتی درس خوندن ما باعث میشه اون موضوع مهم رو از یاد ببریم؛
یکی از اون امور مهم فداکاریهایی هستش که برای ما کردن؛
طرف باباش 9 سال اسیر بود یعنی از وقتیکه هنوز یک سالش هم نبود تا وقتی که داشت میرفت کلاس چهارم تصور واضحی از پدر نداشت،
یا اون یکی تعریف میکنه یادمه وقتی بابام آخرین بار که میخواست بره منو بغل کرد و گفت: من که می رم دیگه مرد خونه تویی ها ! مواظب مامانت باش!
یا اون همسری که تا حالا بیست و دو سه ساله که همدمی نداره!
یا اون بچه ای که طعم بابا گفتن رو نچشیده و از این بابت حسرت می خوره!
یا اون قطع نخاعی که سالهاست رو تخت خوابیده واحساس می کنه یه آدم اضافه هست.
بخدا اینها رو که می گم دلم می گیره و نمی دونم چرا بعضی وقتها اینقدر بی خیالم .
همه اینها یه طرف و خاطره اون روز تلخ یه طرف...
... دیدم کوچه شلوغه، انگار دعوا شده بود، رفتم جلو دیدم همون جانباز شیمیایی که خیلی از خونه بیرون نمی اومد یه گوشه نشسته و گریه می کنه،
از این و اون پرسیدم چی شده؟
گفتن مثل اینکه تو جنگ موجی شده الان اومده بود تو کوچه داشت داد می زد زنش اومد جلوش رو بگیره شروع کرد زنش رو کتک زدن !
بعدم از ناراحتی نشست یه گوشه و شروع کرد گریه کردن!
انگار دنیا رو سرم خراب شد.
وای به حال من، اگه فردا روزی بیاد و من رو در روی اونها قرار بگیرم، فکر کنم اصلا از رو شرم نتونم سرم رو بالا بگیرم.
ولی الان که هنوز یه دو روزی مونده به سالروز آزادی خرمشهر تصمیم دارم یه طور از شرمندگیشون در بیام.