• وبلاگ : نوشته هاي روحاني طرح هجرت
  • يادداشت : درسهاي استادم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محمد 

    سايت قشنگيه

    بابا وبلاگ

    عيبي نداره كه هر چي مي خوام اينجا بنويسم،البته مهم نيست چون اگه عيب هم داشته باشه مي نويسم ،مي نويسم كه:

    من مرغ كور جنگل شب بودم ، باد غريب محرم رازم بود

    چون بار شب ، به روي پرم مي ريخت

    تنها به خواب مرگ نيازم بود

    من مرغ كور جنگل شب بودم، در قلب من هميشه زمستان بود

    رنگ خزان و سايه تابستان ، در پيش من همه يكسان بود

    يك شب كه باد سٌم به زمين مي كوفت ، وز يال او شراره فرو مي ريخت

    يك شب كه از خروش هزاران رعد ، گويي كه سنگ پاره فرو مي ريخت

    از لابه لاي توده ي تاريكي ، دستي درون لانه‏ي من لغزيد

    وز لرزه اي كه در تن من افكند ، بنياد آشيانه‏ي من لرزيد

    يك دم ، فشار گرم سر انگشتش، چون شعله،بالهاي مرا لرزاند

    چون پنجه اش به روي تنم لغزيد ، قلب من از تلاش تپيدن ماند

    اين دست گرم، دست تو بود اي عشق، دست تو بود و آتش جاويدت

    من مرغ كور جنگل شب بودم ، بينا شدم به سرمه‏ي خورشيدت